برای این ضربالمثل داستانهای و روایتهای مختلفی نقل شده است که چند نمونه اشاره میشود.
1) خلفای اموی جمعا ١۴ نفر بودهاند که از سال ۴١ تا ١٣۶ هجری درسرزمین پهناور اسلامی خلافت کردهاند. در میان آنها هیچ یک در مقام فضیلت و تقوی همتای خلیفهی هشتم، عمر بن عبدالعزیز، نبودهاند.
این خلیفه تعالیم اسلامی را تمام و کمال اجراء میکرده است؛ دوران کوتاه خلافتش توام با عدل و داد بود و بدون تکلف و تجمل زندگی میکرد.
روزی این خلیفه از فردی شامی پرسید: عاملان من در دیار شما چه میکنند و رفتارشان چه گونه است؟
عمری به عبث در ره مقصود دویدیم
یک عمر دویدیم و به مقصد نرسیدیم
گفتند که یار است بهر گوشه پدیدار
ما این همه گشتیم، چرا یار ندیدیم
چون طایر آوارهی تشویش گرفته
هر لحظه از این شاخ بدان شاخ پریدیم
ﮐﺎﺵ ﺗﺎ ﺩﻝ میگرفت ﻭ میشکست
ﺩﻭﺳﺖ ﻣﯽﺁﻣﺪ ﮐﻨﺎﺭﺵ ﻣﯽﻧﺸﺴﺖ
ﮐﺎﺵ میشد ﺭﻭﯼ ﻫﺮ ﺭﻧﮕﯿﻦ ﮐﻤﺎﻥ
ﻣﯽﻧﻮﺷﺘﻢ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺑﻤﺎﻥ
ﮐﺎﺵ ﻣﯽﺷﺪ ﻗﻠﺐﻫﺎ ﺁﺑﺎﺩ ﺑﻮﺩ
ﮐﯿﻨﻪ ﻭ ﻏﻢﻫﺎ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺑﺎﺩ ﺑﻮﺩ
سلطان محمود غلامی به نام ایاز داشت که خیلی برایش احترام قائل بود و در بسیاری از امور مهم نظر او را هم میپرسید و این کار سلطان به مذاق درباریان و خصوصا وزیران او خوش نمیآمد و دنبال فرصتی میگشتند تا از سلطان گلایه کنند تا اینکه روزی که همه وزیران و درباریان با سلطان به شکار رفته بودند وزیر اعظم به نمایندگی از بقیه پیش سلطان محمود رفت و گفت چرا شما ایاز را با وزیران خود در یک مرتبه قرار میدهید و از او در امور بسیار مهم مشورت میطلبید و اسرار حکومتی را به او میگویید؟