دبیرستان زنده‌یاد حاج سید حسین نوایی

دولت آباد برخوار خیابان طالقانی خیابان سجاد خیابان شهید محمدمهدی داوری تلفن 03145823540
دبیرستان حاج سید حسین نوایی


دبیرستان زنده‌یاد حاج سید حسین نوایی

دولت آباد برخوار خیابان طالقانی خیابان سجاد خیابان شهید محمدمهدی داوری تلفن 03145823540

شاید برایتان جالب باشد که بدانید ناصرالدین شاه سالی یکبار آش نذری می‌پخت و خودش در مراسم پختن آش حضور داشت تا ثواب ببرد. در حیاط قصر اغلب رجال مملکت جمع می‌شدند و هر یک کاری انجام می‌دانند. خودشاه هم بالای ایوان می‌نشست و نظاره‌گر کارها بود. سرآشپزباشی‌ ناصرالدین شاه مثل یک فرمانده امر و نهی می‌کرد و در پایان کار به در خانه هر یک  از رجال کاسه آشی می‌فرستاد و آنها نیز می‌بایست کاسه خالی شده آش را از اشرفی پر می‌کردند و به دربار می‌فرستادند.

۰ نظر ۲۸ آبان ۹۴ ، ۰۸:۵۴

۰ نظر ۲۷ آبان ۹۴ ، ۱۱:۴۲

۰ نظر ۲۵ آبان ۹۴ ، ۱۶:۳۴

۰ نظر ۲۳ آبان ۹۴ ، ۰۸:۰۰

مردی، اسب اصیل و بسیار زیبایی داشت که توجه هر بیننده‌ای را به خود جلب می‌کرد. همه آرزوی تملک آن را داشتند.

بادیه نشین ثروتمندی پیشنهاد کرد که اسب را با دو شتر معاوضه کند، اما مرد موافقت نکرد. حتی حاضر نبود اسب خود را با تمام شترهای مرد بادیه نشین تعویض کند. بادیه نشین با خود فکر کرد: حالا که او حاضر نیست اسب خود را با تمام دارایی من معاوضه کند، باید به فکر حیله‌ای باشم.

روزی خود را به شکل یک گدا در آورد و در حالی که تظاهر به بیماری می‌کرد، در حاشیه جاده‌ای دراز کشید. او می‌دانست که مرد با اسب خود از آنجا عبور می‌کند. همین اتفاق هم افتاد. مرد با دیدن آن گدای رنجور، سرشار از همدردی، از اسب خود پیاده شد به طرف مرد بیمار و فقیر رفت و پیشنهاد کرد که او را نزدیک پزشک ببرد.

۰ نظر ۲۲ آبان ۹۴ ، ۲۱:۳۲

۱ نظر ۲۲ آبان ۹۴ ، ۰۸:۰۰

مورچه کوچکی بود که هر روز صبح زود سرکار حاضر می‌شد و بلافاصله کار خود را شروع می‌کرد.

مورچه خیلی کار می‌کرد و تولید زیادی داشت و از کارش راضی بود.

سلطان جنگل از فعالیت مورچه که بدون رئیس کار می‌کرد، متعجب بود.

شیر فکر می‌کرد اگر مورچه می‌تواند بدون نظارت این همه تولید داشته باشد، به طور مسلم اگر رئیسی داشته باشد، تولید بیشتری خواهد داشت.

۰ نظر ۲۱ آبان ۹۴ ، ۲۲:۲۶

بدون تردید خانواده و چگونگی روابط میان اعضای خانواده و کیفیت ارتباط والدین با فرزندان، در شکل‌گیری شخصیت و رشد اجتماعی، عاطفی و عقلانی فرزندان نقش و اهمیت فراوانی دارد. روان‌شناسان معتقدند محیط خانه اولین و بادوام‌ترین عامل در رشد شخصیت افراد یک خانواده است.

رابطه اعضای یک خانواده ممکن است به سه صورت: محدودیت مطلق، آزادی مطلق و عدم دخالت افراد خانواده در کار یکدیگر و نهایتاً آزادی مشروط ظاهر شود.

الف - محدودیت مطلق:

در چنین خانواده‌هایی معمولاً یک نفر بر تمام اعمال و رفتار دیگران ناظر است. این فرد غالباً پدر (پدرسالاری) و در بعضی موارد مادر خانواده (مادرسالاری) است و گاهی نیز برادر یا خواهر بزرگ‌تر نسبت به دیگر اعضای خانواده، با چنین روشی رفتار می‌کند. در این خانواده فقط یک نفر تصمیم می‌گیرد و هدف را تعیین می‌کند، همه باید مطابق میل او رفتار کنند، او فقط حق اظهار نظر دارد و دستورش باید بدون چون و چرا از طرف دیگران اجرا گردد.

۰ نظر ۲۱ آبان ۹۴ ، ۰۸:۲۳

۰ نظر ۲۰ آبان ۹۴ ، ۱۱:۵۸

تدریس امری مهم و حیاتی در جریان تعلیم و تربیت و فرایند یادگیری است و بر هر فردکه وارد مجموعه‌ی عظیم آموزش و پرورش می‌گرد نیز لازم و واجب است که از اصول و مبانی آن مطلع باشد، چرا که یادگیری اصول و مبانی و به خاطرسپاری نکات کلیدی در امر تدریس و کاربرد آن نکات در حین تدریس برای یک فرهنگی به ویژه یک معلم موفق ، ضروری و اجتناب ناپذیر است. بر این اساس 80 نکته مهم در امر تدریس آن هم تدریس موفق و کارآمد در مقاله‌ی حاضر، آورده شده ، باشد که مورد استفاده‌ی معلمان و فرهنگیان عزیز واقع گردد:

۰ نظر ۱۸ آبان ۹۴ ، ۲۱:۴۶

مردی در حال براق کردن اتومبیل جدیدش بود. کودک چهار ساله‌اش  تکه سنگی برداشت و  بر روی بدنه اتومبیل خطوطی کشید.  مرد آنچنان عصبانی شد که دست پسرش را در دست گرفت و چند بار محکم پشت دست او زد بدون آنکه متوجه شده باشد که  آچار در دستش است. در بیمارستان به سبب شکستگی‌های فراوان ، انگشت‌های دست پسر قطع شد. وقتی که پسر چشمان اندوهناک پدرش را دید از او پرسید: پدر کی انگشت‌های من در خواهند آمد. آن مرد آنقدر مغموم بود که هیچ نتوانست بگوید. به سمت اتومبیل برگشت و چندین بار با لگد به آن زد. حیران و سرگردان از عمل خویش. روبروی اتومبیل نشست و به خطوطی که پسرش روی آن انداخته بود نگاه می‌کرد. او نوشته بود «دوستت دارم پدر». روز بعد آن مرد خودکشی کرد.

۰ نظر ۱۸ آبان ۹۴ ، ۰۸:۴۳

معلم با عصبانیت دفتر دخترک رو روی میز کوبید و داد زد سارا ... دخترک خودش را جمع و جور کرد، سرش را پایین انداخت و خودش را تا جلوی میز معلم کشید و با صدای لرزان گفت بله خانوم؟ معلم که از عصبانیت شقیقه‌هایش می‌زد، توی چشمان سیاه و مظلوم دخترک خیره شد و داد زد: چند بار بگم مشقاتو تمیز بنویس، دفترتو سیاه و پاره نکن؟ هان!؟ فردا مادرت رو میاری مدرسه می‌خوام در مورد بچه‌ی بی‌انضباطش باهاش صحبت کنم. دخترک چونه لرزونش رو جمع کرد. بغضش رو به زحمت قورت داد و آروم گفت: خانوم ... مادرم مریضه اما... بابام گفته آخر ماه بهش حقوق میدن ... اونوقت میشه مامانم رو بستری کنیم که از گلوش خون نیاد ... اونوقت میشه واسه خواهرم شیر خشک بخریم که شب تا صبح گریه نکنه ... اونوقت قول داده اگه پولی موند برای من هم یک دفتر بخره که من دفترای دادشم رو پاک نکنم و توش بنویسم ... اونوقت قول می‌دم مشقامو ... معلم صندلیش رو به سمت تخته چرخاند و گفت بنشین سارای عزیزم ... کاسه‌ی اشک چشم معلم روی گونه‌اش خالی شده بود، گردنبند طلای خود را باز کرد و در دستان سارا گذاشت و روی تخته سیاه نوشت: زود قضاوت نکنیم.

۰ نظر ۱۷ آبان ۹۴ ، ۲۲:۴۵
۰ نظر ۱۷ آبان ۹۴ ، ۱۶:۳۰

ابوحمزه‌ی ثمالی گفت: نماز صبح جمعه‌ای را با حضرت زین‌العابدین علیه‌السلام خواندم. ایشان پس از نماز قصد منزل حرکت کردند، من هم خدمتشان بودم. وقتی به منزل رسید کنیزی داشت به نام سکینه، او را خواستند و فرمودند: مبادا مستمند و فقیر را که به در خانه‌ی ما می‌آید مأیوس برگردانی، حتماً هر کس آمد غذایش بدهید؛ زیرا امروز جمعه است.

عرض کردم: آقا! همه‌ی کسانی که می‌آیند مستحق نیستند. فرمودند: ثابت (اسم ابوحمزه) می‌ترسم بعضی مستحق باشند و از در خانه‌ی ما محروم شوند، آن گاه بر ما خانواده نازل شود آنچه بر خانواده‌ی یعقوب نازل شد، پس سؤال کنندگان را غذا بدهید.

۰ نظر ۱۷ آبان ۹۴ ، ۰۸:۱۹

۰ نظر ۱۶ آبان ۹۴ ، ۰۸:۰۰

دبیرستان حاج سید حسین نوایی دولت آباد